روزنامه شرق: مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل شوهرش توضیح دهد، چنان دادگاه را تحتتأثیر قرار داد که قضات در پایان جلسه سعی کردند اولیایدم را راضی به گذشت کنند.
مأمور بدرقهای که مینا را همراهی میکرد، در پایان جلسه خطاب به قضات گفت او از بهترین زندانیان زندان زنان تهران است و کاملا بیحاشیه در بند زندگی میکند و تا به حال حتی یک مورد درگیری لفظی هم نداشته. او که تمام مدت در کنار مینا حضور داشت، چند بار با صحبتهایش سعی کرد متهم را آرام کند و منتظر نتیجه دادگاه بماند.
این از معدود دفعاتی بود که یک مأمور بدرقه چنین دلسوزانه سعی در کمک به یک مجرم داشت. شاید درک گفتههای مینا توسط این مأمور باعث شد او با قضات صحبت و مانند یک وکیل مدافع از مینا دفاع کند و بگوید حتی اگر بپذیریم مینا دروغ میگوید، چطور میتوانیم گفتههای همسر قبلی مقتول را که حالا او هم در زندان است نادیده بگیریم؟
هرچند جلسه رسیدگی به پرونده مینا به قصاص ختم نشد و او با رأی دادگاه به پرداخت دیه محکوم شد، اما زخمهای برجای مانده بر روح این زن حتی با حمایت قانون هم درمان نمیشود. چروکهای عمیق بر گونههای مینای ٢٥ساله عمق دردهای او را نشان میدهد. بعد از پایان جلسه رسیدگی به پرونده مینا در شعبه ٧١، خبرنگار ما با او گفتوگویی انجام داده است که میخوانید.
چند وقت است در زندان هستی؟
از سال ٨٨ زندانی شدم، حالا میشود شش سال تمام.
همان اوایل به اینکه قاتل هستی اعتراف کردی، چرا رسیدگی به پرونده طولانی شد؟
برای اینکه حرفم را باور نمیکردند. البته اول خودم دروغ گفتم، اما بعد از نزدیک به ٢٠ روز تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم. وقتی اعتراف کردم قاتل هستم، باز افسران باور نمیکردند، بعد هم پرونده با اقرار من به دادگاه آمد و قضات هم اعترافات را باور نکردند. آنها هم میگفتند تو قاتل نیستی.
مگر چه اعترافاتی داشتی که قضات و افسران پرونده که به صدها پرونده قتل رسیدگی کردهاند و تجربه زیادی در این زمینه دارند، حرف تو را باور نمیکردند؟
آنها میگفتند تو به تنهایی نمیتوانستی شوهرت را بکشی. میگفتند کسی همدستت بوده و میخواهی نام او را پنهان کنی، این تصور آنها بهخاطر گفتههای همسایهها و حرفهای اولیه خودم بود. وقتی شوهرم را کشتم همسایهها را صدا زدم و گفتم شوهرم را کشتند و فرار کردند. بعد با ماشین به خانه مادرشوهرم رفتم.
در راه با راننده صحبت کردم و همین موضوع را گفتم؛ چون من زن ریزنقشی هستم؛ کسی حرفم را باور نمیکرد. شوهرم مرد تنومندی بود و همه میگفتند تو به تنهایی نمیتوانستی این کار را بکنی. یکی دیگر از دلایلش هم این بود که من شوهرم را در خواب با چاقو زدم، اما خون در راهرو هم پاشیده شده بود به همین خاطر میگفتند اعترافاتت درست نیست و با صحنه قتل همخوانی ندارد.
چرا این اعترافات با یافتههای پلیس همخوانی ندارد؟
شاید به دلیل این است که همسایهها بعد از اطلاع از قتل به خانه ما هجوم آوردند. شاید کسی شوهرم را تکان داده و این رفتوآمدها باعث شده که خون به جاهای مختلف پاشیده شود.
در ابتدای صحبتهایت گفتی قبلا اعتراف کردی شوهرت را افرادی دیگر به قتل رساندند. چرا چنین اعترافی کردی و چرا آن را پس گرفتی؟
هربار اسم کسی را میآوردم، بعد دچار عذابوجدان میشدم، من قتل را مرتکب شده بودم و این انصاف نبود کسی دیگر به جای من بازجویی شود. چند روز بعد از اعترافی که میکردم، میگفتم دروغ گفتم، دلم میسوخت. نباید بقیه در آتشی که من روشن کرده بودم میسوختند. در آخر تصمیم گرفتم همهچیز را خودم بگویم.
شوهرت چه کرد که او را مستحق چنین مرگی دانستی؟
من را وادار به تنفروشی میکرد و با پولی که به دست میآورد مواد میخرید و خرجی خانه را تأمین و به نزدیکانش رسیدگی میکرد. دیگر حالم از او بههم میخورد و نمیتوانستم تحملش کنم.
چرا از او جدا نشدی؟
یکبار خانه را ترک کردم و به شهرمان برگشتم. مادرم من را از خانه بیرون کرد. هیچوقت برایم مادری نکرد. بلایی که در بچگی سرم آمد، تقصیر مادرم بود. از من حمایت نکرد و باعث شد به این بدبختی بیفتم.
یعنی تو را از خانه بیرون کردند و مجبور شدی دوباره نزد شوهرت برگردی؟
خانه خالهام هم رفتم. او هم گفت برو نمیتوانم تو را نگهداری کنم. آن زمان برادر کوچکم که حالا حامی من است و دنبال کارهایم افتاده، اهواز بود و از زندگی من زیاد خبر نداشت چون سالها بود که فرار کرده بودم و از اعضای خانوادهام کسی از من خبر نداشت. مجبور شدم دوباره پیش شوهرم برگردم. جایی نداشتم.
اتفاقی که در بچگی برایت افتاده چیست؟
دو برادر بزرگم من را آزار دادند. وقتی به مادرم گفتم کتکم زد و گفت ساکت شو و این حرف را جایی نگو. حتی کلانتری هم رفتم. مأمور گفت این حرفها را میزنی خودت را میکُشند. پس برو خانه و سکوت کن.
همین برادری که حالا کمکت میکند چرا سکوت کرد؟
او بچه بود یک سال از من بزرگتر است. آن زمان ١١سالم بود و این برادرم ١٢سالش بود. من مدتی بعد از خانه فرار کردم و به تهران آمدم. بعد هم با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کردم. شش ماه اول خوب بود، اما بعد از آن من را وادار به تنفروشی میکرد. دیگر تحملش را نداشتم.
در دادگاه از زنی صحبت کردی که او هم در زندان است و همسر سابق شوهرت بود.
بله، من بعد از اینکه به زندان رفتم با او آشنا شدم. به خاطر حمل مواد و اعتیاد او را به زندان آوردند. گفت صیغه شوهرم بوده و شوهرم با او هم همین کارها را میکرده است، گفتم بیا اینها را در دادگاه بگو، گفت دنبال دردسر نمیگردم، برو خودت از خودت دفاع کن. البته اینطور که متوجه شدم او خودش هم راضی بوده، اما قسم میخورم من راضی نبودم.
در جلسه محاکمه از هیأت قضات تا مأمور بدرقه زندان سعی داشتند به تو کمک کنند و از مادرشوهرت رضایت بگیرند، اما تو حاضر نشدی جلوی او زانو بزنی و التماس کنی.
از ١١ سالگی در بدبختی زندگی کردم. ازدواج کردم، شوهرم از من سوء استفاده کرد و از آن پولها به مادرش هم میداد و به او رسیدگی میکرد. برای چه باید جلوی این زن زانو بزنم؟ طناب دار بدتر از وضعیتی که با شوهرم داشتم نیست. من به زنی که میدانست فرزندش چطور با من رفتار میکند و پول او را قبول میکرد. التماس نمیکنم.
اگر به هر نحوی رضایت گرفته شود یا اینکه دادگاه به آزادی تو رأی بدهد، چطور میخواهی زندگی کنی؟
برادر کوچکم از من حمایت میکند. قبلا همسرش اجازه نمیداد، چون فکر میکرد من زن فاسدی هستم، اما حالا که دیده واقعا از سر بدبختی به این روز افتادم من را قبول کرده است. حالا هم کسی از اعضای خانواده به سراغم نمیآید. فقط برادرم ماهی یکبار به دیدنم میآید. کمی پول به حسابم در زندان واریز میکند تا لباس و چیزهای ضروری بخرم و کمکم میکند. در دادگاه هم قول داد و قبول کرد تعهد بدهد از من نگهداری کند.
تکلیف دو برادری که تو را شکنجه کردهاند چه میشود؟
از آنها شکایت کردهام و حالا پرونده داریم. هرچند میگویند ثابت کردنش آن هم بعد از این همه سال خیلی سخت است. اما پرونده در جریان است و شاید راهی پیدا شود که من از سختی بیرون بیایم.
مأمور بدرقهای که مینا را همراهی میکرد، در پایان جلسه خطاب به قضات گفت او از بهترین زندانیان زندان زنان تهران است و کاملا بیحاشیه در بند زندگی میکند و تا به حال حتی یک مورد درگیری لفظی هم نداشته. او که تمام مدت در کنار مینا حضور داشت، چند بار با صحبتهایش سعی کرد متهم را آرام کند و منتظر نتیجه دادگاه بماند.
این از معدود دفعاتی بود که یک مأمور بدرقه چنین دلسوزانه سعی در کمک به یک مجرم داشت. شاید درک گفتههای مینا توسط این مأمور باعث شد او با قضات صحبت و مانند یک وکیل مدافع از مینا دفاع کند و بگوید حتی اگر بپذیریم مینا دروغ میگوید، چطور میتوانیم گفتههای همسر قبلی مقتول را که حالا او هم در زندان است نادیده بگیریم؟
هرچند جلسه رسیدگی به پرونده مینا به قصاص ختم نشد و او با رأی دادگاه به پرداخت دیه محکوم شد، اما زخمهای برجای مانده بر روح این زن حتی با حمایت قانون هم درمان نمیشود. چروکهای عمیق بر گونههای مینای ٢٥ساله عمق دردهای او را نشان میدهد. بعد از پایان جلسه رسیدگی به پرونده مینا در شعبه ٧١، خبرنگار ما با او گفتوگویی انجام داده است که میخوانید.
چند وقت است در زندان هستی؟
از سال ٨٨ زندانی شدم، حالا میشود شش سال تمام.
همان اوایل به اینکه قاتل هستی اعتراف کردی، چرا رسیدگی به پرونده طولانی شد؟
برای اینکه حرفم را باور نمیکردند. البته اول خودم دروغ گفتم، اما بعد از نزدیک به ٢٠ روز تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم. وقتی اعتراف کردم قاتل هستم، باز افسران باور نمیکردند، بعد هم پرونده با اقرار من به دادگاه آمد و قضات هم اعترافات را باور نکردند. آنها هم میگفتند تو قاتل نیستی.
مگر چه اعترافاتی داشتی که قضات و افسران پرونده که به صدها پرونده قتل رسیدگی کردهاند و تجربه زیادی در این زمینه دارند، حرف تو را باور نمیکردند؟
آنها میگفتند تو به تنهایی نمیتوانستی شوهرت را بکشی. میگفتند کسی همدستت بوده و میخواهی نام او را پنهان کنی، این تصور آنها بهخاطر گفتههای همسایهها و حرفهای اولیه خودم بود. وقتی شوهرم را کشتم همسایهها را صدا زدم و گفتم شوهرم را کشتند و فرار کردند. بعد با ماشین به خانه مادرشوهرم رفتم.
در راه با راننده صحبت کردم و همین موضوع را گفتم؛ چون من زن ریزنقشی هستم؛ کسی حرفم را باور نمیکرد. شوهرم مرد تنومندی بود و همه میگفتند تو به تنهایی نمیتوانستی این کار را بکنی. یکی دیگر از دلایلش هم این بود که من شوهرم را در خواب با چاقو زدم، اما خون در راهرو هم پاشیده شده بود به همین خاطر میگفتند اعترافاتت درست نیست و با صحنه قتل همخوانی ندارد.
چرا این اعترافات با یافتههای پلیس همخوانی ندارد؟
شاید به دلیل این است که همسایهها بعد از اطلاع از قتل به خانه ما هجوم آوردند. شاید کسی شوهرم را تکان داده و این رفتوآمدها باعث شده که خون به جاهای مختلف پاشیده شود.
در ابتدای صحبتهایت گفتی قبلا اعتراف کردی شوهرت را افرادی دیگر به قتل رساندند. چرا چنین اعترافی کردی و چرا آن را پس گرفتی؟
هربار اسم کسی را میآوردم، بعد دچار عذابوجدان میشدم، من قتل را مرتکب شده بودم و این انصاف نبود کسی دیگر به جای من بازجویی شود. چند روز بعد از اعترافی که میکردم، میگفتم دروغ گفتم، دلم میسوخت. نباید بقیه در آتشی که من روشن کرده بودم میسوختند. در آخر تصمیم گرفتم همهچیز را خودم بگویم.
شوهرت چه کرد که او را مستحق چنین مرگی دانستی؟
من را وادار به تنفروشی میکرد و با پولی که به دست میآورد مواد میخرید و خرجی خانه را تأمین و به نزدیکانش رسیدگی میکرد. دیگر حالم از او بههم میخورد و نمیتوانستم تحملش کنم.
چرا از او جدا نشدی؟
یکبار خانه را ترک کردم و به شهرمان برگشتم. مادرم من را از خانه بیرون کرد. هیچوقت برایم مادری نکرد. بلایی که در بچگی سرم آمد، تقصیر مادرم بود. از من حمایت نکرد و باعث شد به این بدبختی بیفتم.
یعنی تو را از خانه بیرون کردند و مجبور شدی دوباره نزد شوهرت برگردی؟
خانه خالهام هم رفتم. او هم گفت برو نمیتوانم تو را نگهداری کنم. آن زمان برادر کوچکم که حالا حامی من است و دنبال کارهایم افتاده، اهواز بود و از زندگی من زیاد خبر نداشت چون سالها بود که فرار کرده بودم و از اعضای خانوادهام کسی از من خبر نداشت. مجبور شدم دوباره پیش شوهرم برگردم. جایی نداشتم.
اتفاقی که در بچگی برایت افتاده چیست؟
دو برادر بزرگم من را آزار دادند. وقتی به مادرم گفتم کتکم زد و گفت ساکت شو و این حرف را جایی نگو. حتی کلانتری هم رفتم. مأمور گفت این حرفها را میزنی خودت را میکُشند. پس برو خانه و سکوت کن.
همین برادری که حالا کمکت میکند چرا سکوت کرد؟
او بچه بود یک سال از من بزرگتر است. آن زمان ١١سالم بود و این برادرم ١٢سالش بود. من مدتی بعد از خانه فرار کردم و به تهران آمدم. بعد هم با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کردم. شش ماه اول خوب بود، اما بعد از آن من را وادار به تنفروشی میکرد. دیگر تحملش را نداشتم.
در دادگاه از زنی صحبت کردی که او هم در زندان است و همسر سابق شوهرت بود.
بله، من بعد از اینکه به زندان رفتم با او آشنا شدم. به خاطر حمل مواد و اعتیاد او را به زندان آوردند. گفت صیغه شوهرم بوده و شوهرم با او هم همین کارها را میکرده است، گفتم بیا اینها را در دادگاه بگو، گفت دنبال دردسر نمیگردم، برو خودت از خودت دفاع کن. البته اینطور که متوجه شدم او خودش هم راضی بوده، اما قسم میخورم من راضی نبودم.
در جلسه محاکمه از هیأت قضات تا مأمور بدرقه زندان سعی داشتند به تو کمک کنند و از مادرشوهرت رضایت بگیرند، اما تو حاضر نشدی جلوی او زانو بزنی و التماس کنی.
از ١١ سالگی در بدبختی زندگی کردم. ازدواج کردم، شوهرم از من سوء استفاده کرد و از آن پولها به مادرش هم میداد و به او رسیدگی میکرد. برای چه باید جلوی این زن زانو بزنم؟ طناب دار بدتر از وضعیتی که با شوهرم داشتم نیست. من به زنی که میدانست فرزندش چطور با من رفتار میکند و پول او را قبول میکرد. التماس نمیکنم.
اگر به هر نحوی رضایت گرفته شود یا اینکه دادگاه به آزادی تو رأی بدهد، چطور میخواهی زندگی کنی؟
برادر کوچکم از من حمایت میکند. قبلا همسرش اجازه نمیداد، چون فکر میکرد من زن فاسدی هستم، اما حالا که دیده واقعا از سر بدبختی به این روز افتادم من را قبول کرده است. حالا هم کسی از اعضای خانواده به سراغم نمیآید. فقط برادرم ماهی یکبار به دیدنم میآید. کمی پول به حسابم در زندان واریز میکند تا لباس و چیزهای ضروری بخرم و کمکم میکند. در دادگاه هم قول داد و قبول کرد تعهد بدهد از من نگهداری کند.
تکلیف دو برادری که تو را شکنجه کردهاند چه میشود؟
از آنها شکایت کردهام و حالا پرونده داریم. هرچند میگویند ثابت کردنش آن هم بعد از این همه سال خیلی سخت است. اما پرونده در جریان است و شاید راهی پیدا شود که من از سختی بیرون بیایم.
-
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | مینا، زنی که در
www.ghatreh.com/news/nn26036141/ناگفته-های-زنی-مجبور-فروشی۲ روز پیش - مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا در. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | چت ناز|دانلود اهنگ ...
chatnaz.in/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد-2/ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ارسال شده در می 30, 2015 نویسنده adminدستهها دانلود اهنگ جدید, دستهبندی نشده, فیلم, ... نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - قطار وبگردی
www.ghatar.com/100050/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد/۱ روز پیش - ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ۱ کلیک. برچسبها: تن ... از مراکز رایگان فحشا تا محله های مخصوص تن فروشی زنان ! + (تصاویر) · تن ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! / برترین ها
khabarfarsi.com/ext/12959971روزنامه شرق: مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل شوهرش توضیح دهد، ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - مطلب 30
matlab30.rozblog.com/.../ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد....ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ارسل توسط: می 30, 2015 درمنبع:khabarpu.com Comments Off 0 بازدید. برترینها - 27دقیقه پیش. 2015-05-30. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | مهدی ذی کی
mahdizk.ir/2015/05/30/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد/۲ روز پیش - روزنامه شرق: مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد-برترینها|خبرپو
pancheli.download-new-94.com/h.php?t=183-xFA-xNEWS...xua...ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد-برترینها|جذاب,مرجع اخبار و نیازهای اینترنتی. ... این کتاب آموزشی مخصوص افراد بالای 18 سال بویژه زوج های جوان است . -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - آخرين اخبار روز
www.bwinnerharbor.com/.../2130241-ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن...ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ... ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد · ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! بارگزاری ... تعداد بازدید ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | بازار خبر
www.imn.ir/rssmi_feed.../ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد/ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد!
www.kazeroon.org/web/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد/برترینها-1 ساعت پيش. ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! مشاهده خلاصه مطلب. برترینها-1 ساعت پيش. کازرون · مطالب مرتبط · جدیدترین مطالب · سوگواری در ... -
اخبار » ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد!
khabar.roozgozar.com/.../ناگفته_های_زنی_که_مجبور_به_تن_فروشی_...[unable to retrieve full-text content]مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | دانلود فیلم ...
aks2.ir/?p=40592۲ روز پیش - ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد!http://www.bartarinha.ir/fa/news/209175/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شدhttp://www. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - خانه
ugy.ir/pages.php?...ناگفته_های_زنی_که_مجبور_به_تن_فروشی_شد!آخرین مطالب. ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ... بی دقتی راننده پژو کودک 2ساله را به کام مرگ فرستاد/ 3کشته و 1مجروح در 4تصادف ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - مجله اینترنتی ...
www.matlabyab.ir/Page/.../ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-ش...مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل شوهرش توضیح دهد، چنان دادگاه را ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - صدای قزوین
sedayeqazvin.ir/Pages/OthersNews-406214.aspxزمان دریافت خبر: شنبه ۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۷:۵۳ منبع خبر: برترین ها طبقه بندی: سیاسی روزنامه شرق: مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - News - Shafaqna
web.shafaqna.com/FA/IR/309443مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل شوهرش توضیح دهد، چنان دادگاه را ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - نیوهاب فارسی
fa.newhub.shafaqna.com/.../12019914-ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-ت...ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره ... -
ArtOnlines - ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد!
www.artonlines.com/.../ناگفته_های_زنی_که_مجبور_به_تن_فروشی_ش...ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ... سیزدهمین نمایشگاه بین المللی تخصصی دوربین های دیجیتال هنر عکاسی وتصویربرداری صوتی وتصویری ایران2015. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - خبر آنتایم
khabarontime.ir/news/.../ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد-خبر-آنتایم-مینا،-زنی-که-در-نوجوانی-از-خانه-فرار-کرد-و-در-جوانی-مرتکب-قتل-شد،-وقتی-در-جلسه-محاکمه-پشت-تریبون-قرار-گرفت-تا-درباره-نحوه-قتل-شوهرش-توضیح- ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! :: دنیای اینترنت
khabarha.blog.ir/post/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد۱۸ ساعت پیش - اقتصاد آنلاین - ناگفتههای زنیکه مجبور به تنفروشی شد! www.eghtesadonline.com/.../ناگفتههای-زنیکه-مجبور... Translate this page. 1 day ago ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! برترینها|بازار ...
bazarmajazi.com/.../ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد-برت...ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! برترینها - بازار مجازی ایران , تبلیغات اینترنتی , درج آگهی رایگان ، خرید و فروش آنلاین, مشاغل ایران ، اصناف صنعت ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - فر نیوز
www.farnews.ir/fa/128448مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل شوهرش توضیح دهد، چنان دادگاه را ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - اخبار مسابقات و ...
pfci.ir/2015/05/30/ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد/۲ روز پیش - روزنامه شرق: مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | برترین خبرها ...
sepehrnet.ir › منبع:khabarpu.comناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! ارسل توسط: می 30, 2015 درمنبع:khabarpu.com Comments Off 0 بازدید. برترینها - 27دقیقه پیش. 2015-05-30. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد !!لیمو |
bistkhabar-rzb.leemu.ir/page-466347.htmlناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد !! مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا ... -
ناگفتههای زنیکه مجبور به تنفروشی شد!لیمو |
shdl-sky.leemu.ir/page-461292.htmlناگفتههای زنیکه مجبور به تنفروشی شد! مأمور بدرقهای که مینا را همراهی میکرد، در پایان جلسه خطاب به قضات گفت او از بهترین زندانیان زندان زنان تهران است و کاملا ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | خبرخوان لرد دانلود
rss.lorddownload.com/fa/.../ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-...۲ روز پیش - مینا، زنی که در نوجوانی از خانه فرار کرد و در جوانی مرتکب قتل شد، وقتی در جلسه محاکمه پشت تریبون قرار گرفت تا درباره نحوه قتل شوهرش توضیح ... -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! - JIK News ...
jik545.ir/item-1057795-ناگفته-های-زنی-که-مجبور-به-تن-فروشی-شد.h...۲ روز پیش - ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد!-1057795-گوناگون. -
ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! | مشرق نت پورتال ...
www.mashreghnet.ir › دستهبندی نشده... ایران, – سینمای جهان, – شعر و ادب, – موسیقی, – نمایش, – کتاب, – نگاه راهبردی, – دیگر حوزه ها. خانه » دستهبندی نشده » ناگفته های زنی که مجبور به تن فروشی شد! -
ناگفتههای زنیکه مجبور به تنفروشی شد!
shdl-bsky.bvbclub.ir/page-464885.htmlناگفتههای زنیکه مجبور به تنفروشی شد! مأمور بدرقهای که مینا را همراهی میکرد، در پایان جلسه خطاب به قضات گفت او از بهترین زندانیان زندان زنان تهران است و کاملا ...